خدمات مشاوره و روانشناسي
ارائه مطالب مرتبط با روانشناسي و آنچه كه بتواند لحظاتي هرچند كوتاه موجبات دل آرامي را فراهم آورد.
با سلام خدمت بازديد كنندگان محترم، آرزو دارم نوروزي كه پيش رو داريد آغاز روزهايي باشد كه آرزو داريد. در آخرين روز سال ۱۳۹۰ قصد داريم به بررسي نوروز و مراسم آن بپردازيم.

ادامه مطلب ...
دو شنبه 22 اسفند 1390برچسب:ارزيابي عملكرد,روانشناسي, :: 5:43 ::  نويسنده : اصغري
پسر کوچکی وارد داروخانه شد، کارتن جوش شیرنی را به سمت تلفن هل داد. بر روی کارتن رفت تا دستش به دکمه‌های تلفن برسد و شروع کرد به گرفتن شماره‌ای هفت رقمی. مسئول دارو خانه متوجه پسر بود و به مکالماتش گوش داد.پسرک پرسید، خانم، می‌توانم خواهش کنم کوتاه کردن چمن‌ها را به من بسپارید؟ زن پاسخ داد، کسی هست که این کار را برایم انجام می‌دهد. پسرک گفت: خانم، من این کار را نصف قیمتی که او می‌گیرد انجام خواهم داد. زن در جوابش گفت که از کار این فرد کاملا راضی است. پسرک بیشتر اصرار کرد و پیشنهاد داد، خانم، من پیاده رو و جدول جلوی خانه را هم برایتان جارو می‌کنم، در این صورت شما در یکشنبه زیباترین چمن را در کل شهر خواهید داشت. مجددا زن پاسخش منفی بود. پسرک در حالی که لبخندی بر لب داشت، گوشی را گذاشت.مسئول داروخانه که به صحبت‌های او گوش داده بود به سمتش رفت و گفت: پسر...از رفتارت خوشم می‌آد؛ به خاطر اینکه روحیه خاص و خوبی داری دوست دارم کاری بهت بدم پسر کوچک جواب داد: نه ممنون، من فقط داشتم عملکردم رو می‌سنجیدم، من همون کسی هستم که برای این خانوم کار می‌کنه.
دو شنبه 15 اسفند 1390برچسب:دهش و بخشش,ادبيات دهش, :: 6:21 ::  نويسنده : اصغري

وقتی از دارایی خود چیزی می‌بخشی چندان عطایی نکرده‌ای.

بخشش حقیقی آن است که از وجود خود به دیگری هدیه کنی. زیرا دارایی تو چیزی

نیست جز متاعی که از ترس نیازهای فردا آن را نگاهبانی می‌کنی.

کسانی هستند که بسیار، اندک می‌بخشند تا به وصف کرامت شناخته شوند و همین شوق

به نام و شهرت، هدیه ی آن را مسموم می‌کند.

و کسانی هستند که از کم، تمام را می‌بخشند.

آنان به حیات و کرامت بی پایان آن ایمان دارند و کیسه‌شان هیچ‌گاه تهی نخواهد

ماند.

و کسانی هستند که با لذت می‌بخشند، همان لذت پاداش آنهاست.

و کسانی هستند که به رنج و سختی می‌بخشند و آن رنج و سختی غسل تعمید آنهاست.

و کسانی هستند که می‌بخشند و از رنج و لذت فارغند و سودای فضیلت و تقوا نیز

در سر  ندارند. همچون درخت عطر آگین مورد که در دره‌ای دوردست شمیم جان پرورش

را هر نفس به دست نسیم می‌سپارد.

خداوند از دستهای چنین بخشندگانی با آدمیان سخن می‌گوید و از پشت چشم آنان بر

زمین لبخند می‌زند.

بخشیدن در پاسخ درخواست نیکوست،

اما نیکوتر از آن بخشیدن است پیش از درخواست،از راه فهم. و برای انسان گشاده

دست جستجوی پذیرنده ی بخشش لذتی است که برای لذت بخشیدن فزونی دارد.

آیا چیزی هست که باید از بخشش آن دریغ کرد؟

هر چه هست روزی به ناچار خودبخود بخشیده خواهد شد،

پس چه بهتر اکنون که کسی را بدان نیازی هست آن را ببخشی تا فرصت بخشش از آن

تو باشد و بر وارثان نماند.

و آن کس که شایسته است تا از اقیانوس بیکران حیات آب نوشد، این شایستگی را نیز

دارد که تو جام او را از جویبار کوچک خود پر کنی.

و کدام شایستگی بیش از شجاعت و اعتماد به نفس که درخواستن است و کدام بایستگی

بیش از خیرو نیکویی که در نفس دریافت.

و تو کیستی که نیازمند پیش تو عریان شود و جامه غرور چاک کند که تو شایستگی او

را عریان بینی و غرور او را بی‌شرم نظاره کنی.

نخست بنگر که آیا تو خود مقام بخشندگی را شایسته‌ای، و آیا این مرتبه را یافته‌ای که واسطه در فیض بخشش باشی؟

زیرا به راستی زندگی است که به زندگان چیزی می‌بخشد و تو که خود را دهنده مي‌بینی، تنها شاهد و گواه این بخششی... .

دو شنبه 8 اسفند 1390برچسب:اديسون,زاويه ديد,روانشناسي, :: 5:59 ::  نويسنده : اصغري

ادیسون در سنین پیری پس از اختراع لامپ، یکی از ثروتمندان آمریکا به شمار

می‌رفت و درآمد سرشارش را تمام و کمال در آزمایشگاه مجهزش که ساختمان

بزرگی بود هزینه می‌کرد.

این آزمایشگاه، بزرگترین عشق پیرمرد بود. هر روز اختراعی جدید در آن شکل

می‌گرفت تا آماده بهینه سازی و ورود به بازار شود. در همین روزها بود که

نیمه‌های شب از اداره آتش نشانی به پسر ادیسون اطلاع دادند، آزمایشگاه

پدرش در آتش می‌سوزد و حقیقتا کاری از دست کسی بر نمی‌آید و تمام تلاش

مأموران فقط برای جلوگیری از گسترش آتش به سایر ساختمانهاست!

آنها تقاضا داشتند که موضوع به نحو قابل قبولی به اطلاع پیرمرد رسانده شود…

پسر با خود اندیشید که احتمالا پیرمرد با شنیدن این خبر سکته می‌کند و

لذا از بیدار کردن او منصرف شد و خودش را به محل حادثه رساند و با کمال

تعجب دید که پیرمرد در مقابل ساختمان آزمایشگاه روی یک صندلی نشسته است و

سوختن حاصل تمام عمرش را نظاره می‌کند!

پسر تصمیم گرفت جلو نرود و پدر را آزار ندهد. او می‌اندیشید که پدر در

بدترین شرایط عمرش بسر می‌برد.

ناگهان پدر سرش را برگرداند و پسر را دید و با صدای بلند و سر شار از

شادی گفت: پسر تو اینجایی؟ می‌بینی چقدر زیباست؟ رنگ آمیزی شعله ها را مي‌بینی؟ حیرت آور است!

من فکر می‌کنم که آن شعله های بنفش به علت سوختن گوگرد در کنار فسفر به

وجود آمده است! وای خدای من، خیلی زیباست! کاش مادرت هم اینجا بود و این

منظره زیبا را می‌دید. کمتر کسی در طول عمرش امکان دیدن چنین منظره

زیبایی را خواهد داشت! نظر تو چیست پسرم؟

پسر حیران و گیج جواب داد: پدر! تمام زندگیت در آتش می‌سوزد و تو از

زیبایی رنگ شعله‌ها صحبت می‌کنی؟! چطور می توانی؟ من تمام بدنم می‌لرزد و

تو خونسرد نشسته‌ای؟

پدر گفت: پسرم! از دست من و تو که کاری بر نمی‌آید. مامورین هم که تمام

تلاششان را می‌کنند. در این لحظه بهترین کار لذت بردن از منظره‌ایست که

دیگر تکرار نخواهد شد... در مورد آزمایشگاه و باز سازی یا نو سازی آن

فردا فکر می‌کنیم، الآن موقع این کار نیست. به شعله‌های زیبا نگاه کن که

دیگر چنین امکانی را نخواهی داشت!

توماس آلوا ادیسون سال بعد مجددا در آزمایشگاه جدیدش مشغول کار بود و

همان سال یکی از بزرگترین اختراعات بشریت یعنی ضبط صدا را تقدیم جهانیان

نمود. آری، او گرامافون را درست یک سال پس از آن واقعه اختراع کرد.

دو شنبه 1 اسفند 1390برچسب:5 دقيقه,قدر لحظات,روانشناسي,روانشناسي زمان, :: 6:3 ::  نويسنده : اصغري

زن و مردی روی نیمکت پارکی نشسته بودند و به کودکانی که در حال بازی
بودند نگاه می‌کردند. زن رو به مرد کرد و گفت پسری که لباس ورزشی
قرمز
دارد و از سرسره بالا می‌رود پسر من است.
 مرد در جواب گفت: چه پسر زیبایی! و در ادامه گفت: او هم پسر من است و به
پسری که تاب بازی می‌کرد اشاره کرد.
مرد نگاهی به ساعتش انداخت و پسرش را صدا زد: سامی! وقت رفتن است.
سامی که دلش نمی‌آمد از تاب پایین بیاید با خواهش گفت بابا جان فقط 5 دقیقه. باشه؟
مرد سرش را تکان داد و قبول کرد.
 مرد و زن باز به صحبت ادامه دادند.
دقایقی گذشت و پدر دوباره فرزندش را صدا زد: سامی دیر می‌شود برویم. ولی
سامی باز خواهش کرد 5 دقیقه ... این دفعه قول می‌دهم.
مرد لبخند زد و باز قبول کرد.
 زن رو به مرد کرد و گفت: شما آدم خونسردی هستید، ولی فکر نمیکنید
پسرتان با این کارها لوس بشود؟
مرد جواب داد: دو سال پیش یک راننده مست پسر بزرگم را در حال دوچرخه
سواری زیر گرفت و کشت. من هیچ گاه برای تام وقت کافی نگذاشته بودم و
همیشه به خاطر این موضوع غصه می‌خورم . ولی حالا تصمیم گرفتم این اشتباه
را در مورد سامی تکرار نکنم. سامی فکر می‌کند که 5 دقیقه بیشتر برای بازی
کردن وقت دارد، ولی حقیقت آن است که من 5 دقیقه بیشتر وقت می‌دهم تا بازی
کردن و شادی او را ببینم. 5 دقیقه‌ای که دیگر هرگز نمی‌توانم بودن در
کنار تام از دست رفته‌ام را تجربه کنم.

بعضی وقتها آدم قدر داشته‌ها رو خیلی دیر متوجه می‌شه. 5 دقیقه، 10
دقیقه، و حتی یک روز در کنار عزیزان و خانواده، می‌تونه به خاطره‌ای
فراموش نشدنی تبدیل بشه. ما گاهی آن قدر خودمون رو درگیر مسائل روزمره مي‌کنیم که واقعاً وقت، انرژی، فکر و حتی حوصله برای خانواده و عزیزانمون
نداریم. روزها و لحظاتی رو که دیگه امکان بازگردوندنش رو نداریم.
ضرر نمی‌کنید اگر برای یک روز شده دست مادر و پدرتون رو بگیرید و به
تفریح ببرید. یک روز در کنار خانواده، یک وعده غذا خوردن در طبیعت، خوردن
چای که روی آتیش درست شده باشه و هزار و یک کار لذت بخش دیگه.

قدر عزیزانتون رو بدونید. همیشه می‌شه دوست پیدا کرد و با اونها خوش
گذروند، اما همیشه نعمت بزرگ یعنی پدر و مادر و خواهر و برادر در کنار ما
نیست. ممکنه روزی سایه عزیزانمون توی زندگی ما نباشه...

 

دو شنبه 17 بهمن 1390برچسب:روانشناسي, جاز ترس نترسيم, :: 7:26 ::  نويسنده : اصغري

پادشاهی جایزه بزرگی برای هنرمندان گذاشت که بتوانند به بهترین شکل،

آرامش را به تصویر بکشند.

نقاشان بسیاری آثار خود را به قصر فرستادند.

آن تابلو‌ها، تصاویری بودند از جنگل به هنگام غروب، رودهای آرام،

کودکانی که در خاک می‌دویدند، رنگین کمان در آسمان، و قطرات شبنم بر

گلبرگ گل سرخ.

پادشاه تمام تابلو‌ها را بررسی کرد، اما سرانجام فقط دو اثر را انتخاب کرد.

اولی، تصویر دریاچه‌ی آرامی بود که کوههای عظیم و آسمان آبی را در خود

منعکس کرده بود.

در جای‌جایش می‌شد ابرهای کوچک و سفید را دید، و اگر دقیق نگاه می‌کردند،

در گوشه‌ی چپ دریاچه، خانه‌ی کوچکی قرار داشت، پنجره‌اش باز بود، دود از

دودکش آن برمی‌خواست، که نشان می‌داد شام گرم و نرمی آماده است.

تصویر دوم هم کوهها را نمایش می‌داد.

اما کوهها ناهموار بود، قله‌ها تیز و دندانه‌ای بود.

آسمان بالای کوهها بطور بیرحمانه‌ای تاریک بود، و ابرها آبستن آذرخش،

تگرگ و باران سیل‌آسا بود.

این تابلو هیچ با تابلو‌های دیگری که برای مسابقه فرستاده بودند، هماهنگی نداشت.

اما وقتی آدم با دقت به تابلو نگاه می‌کرد، در بریدگی صخره‌ای شوم، جوجه

پرنده‌ای را می‌دید.

آنجا، در میان غرش وحشیانه‌ی طوفان، جوجه گنجشکی، آرام نشسته بود.

پادشاه درباریان را جمع کرد و اعلام کرد که برنده ی جایزه‌ی بهترین تصویر

آرامش، تابلو دوم است.

بعد توضیح داد:

آرامش آن چیزی نیست که در مکانی بی‌سر و صدا، بی‌مشکل، بی کار سخت یافت

می‌شود، چیزی است که می‌گذارد در میان شرایط سخت، آرامش در قلب ما حفظ

شود.این تنها معنای حقیقی آرامش است...

 

این سایت بسیار جالب، اشکالات احتمالی گرامری، املایی و ... مقالات
انگلیسی شما را پیدا و معادل‌های مناسب را پیشنهاد می‌کند. در آخر هم به
سبک نگارش شما امتیاز می‌دهد.

http://www.paperrater.com/



 

 

 

 

آب طلب نکرده همیشه مراد نيست

از باغ می‌برند چراغانی‌ات کنند

تا کاج جشن‌های زمستانی‌ات کنند   

 

پوشانده‌اند “صبح” تو را “ابرهای تار“

تنها به این بهانه که بارانی‌ات کنند   

 

یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند

این بار می‌برند که زندانی‌ات کنند   

 

ای گل گمان مبر به شب جشن می‌روی

شاید به خاک مرده‌ای ارزانی‌ات کنند   

 

یک نقطه بیش فرق “رحیم” و “رجیم” نیست

از نقطه‌ای بترس که شیطانی‌ات کنند  

 

 

آب طلب نکرده همیشه مراد نیست

گاهی بهانه است که قربانی‌ات کنند 

 

فاضل نظری

 

دو شنبه 3 بهمن 1390برچسب:شخصيت شناسي,روانشناسي, :: 8:10 ::  نويسنده : اصغري

کساني که به طرف عقربهاي ساعت امضاء می‌كنند انسان‌های منطقی هستند.

كسانی كه بر عكس عقربه‌های ساعت امضاء میكنند دير منطق را قبول می‌كنند و بيشتر

غير منطقی هستند.

كسانی كه از خطوط عمودی استفاده میكنند لجاجت و پافشاری در امور دارند.

كسانی كه از خطوط افقی استفاده میكنند انسان‌های منظّم هستند.

كسانی كه با فشار امضاء می‌كنند در كودكی سختی كشيده‌اند.

كسانی كه پيچيده امضاء می‌كنند شكّاك هستند.

كسانی كه در امضای خود اسم و فاميل می‌نويسند خودشان را در فاميل برتر می

دانند.

كسانی كه در امضای خود فاميل می‌نويسند دارای منزلت هستند.

كسانی كه اسمشان را می‌نويسند و روی اسمشان خط می‌زنند شخصيت خود را

نشناخته‌اند.

كسانی كه به حالت دايره و بيضی امضاء می‌كنند، كسانی هستند كه میخواهند به قله

برسند.

دو شنبه 3 بهمن 1390برچسب:, :: 8:3 ::  نويسنده : اصغري

روزی  خانمی  سخنی را بر زبان آورد كه مورد رنجش خاطر بهترین دوستش شد، او بلافاصله از گفته خود پشیمان شده   و بدنبال راه چاره‌ای گشت كه بتواند دل دوستش را بدست آورده و كدورت حاصله را برطرف كند.   

او در تلاش خود برای جبران آن، نزد  پیرزن خردمند شهر شتافت و پس از شرح ماجرا،‌از وی مشورت خواست.  پیرزن  با دقت و حوصله   فراوان به گفته های آن  خانم گوش داد و پس از مدتی اندیشه، چنین گفت: " تو برای جبران سخنانت لازمست كه دو  كار انجام دهی و اولین آن فوق العاده سختتر از دومیست. "

خانم  جوان با شوق فراوان از او خواست كه   راه حلها را برایش شرح دهد.

پیرزن خردمند  ادامه داد: " امشب بهترین بالش پری  را كه داری، ‌برداشته و سوراخ كوچكی در آن ایجاد می‌كنی،‌سپس از خانه بیرون آمده و شروع به قدم زدن در كوچه و محلات اطراف خانه ات می‌كنی و در آستانه درب منازل هر یك از همسایگان و دوستان و بستگانت كه رسیدی،‌یك عدد  پر از داخل بالش درآورده و به آرامی آنجا قرار می‌دهی. بایستی دقت كنی كه این كار را تا قبل از  طلوع  آفتاب فردا صبح  تمام كرده و نزد من برگردی تا دومین مرحله را توضیح  دهم"

خانم  جوان بسرعت به سمت خانه اش شتافت و پس از اتمام كارهای روزمره خانه، شب هنگام شروع به انجام كار طاقت فرسائی كرد كه آن  پیرزن  پیشنهاد نموده بود. او با رنج   و زحمت فراوان و در دل تاریكی شهر و در هوای سرد و سوزناكی كه انگشتانش از فرط آن، یخ زده بودند، توانست كارش را به انجام رسانده و درست هنگام  طلوع  آفتاب به نزد آن پیرزن خردمند بازگشت.

خانم  جوان با اینكه بشدت احساس خستگی می‌كرد،، اما آسوده خاطر شده بود كه تلاشش به نتیجه رسیده و با خشنودی گفت:‌"بالش كاملا خالی شده است"

پیرزن  پاسخ داد: "حال برای انجام مرحله دوم ، بازگرد   و بالش خود را مجددا از آن  پرها،‌پر كن، تا همه چیز به حالت اولش برگردد ! "

خانم جوان با سرآسیمگی گفت: " اما میدونی این امر كاملا غیر ممكنه ! اینك  باد  بیشتر آن پرها  را از محلی كه قرارشان داده ام،‌پراكنده است، ‌قطعا هرچقدر هم تلاش كنم، ‌دوباره همه چیز مثل اول نخواهد شد ! "‌  

پیرزن  با كلامی تامل برانگیز گفت: " كاملا درسته ! هرگز فراموش نكن كلماتی كه بكار می‌بری همچون پرهائی است كه در مسیر باد قرار می‌گیرند. آگاه باش كه فارغ از میزان صممیت و صداقت گفتارت، دیگر آن سخنان به دهان بازنخواهند گشت، بنابراین در حضور كسانی كه به آنها عشق می‌ورزی، كلماتت را خوب انتخاب كن"

پيوندها